این کشمکش های درونم.این حرف های نگفته و این تلاش بی سرانجام
از قلبم سنگین تره.
و من این روزها بیشتر قلبم درد میگیره
این روزها بدترین روزهایی است که باید چشممو ببندم، گوشم را کر کنم بر روی دوس داشتنت.
ولی این صدای قلبم، این کشش درونم را، این خواستنت .
این تنم را گاهی به خاک میسپارم شاید آرام شوم.
این روزها دلم برای خودم تنگ میشه.روزگار عجیبی شده.
دلم برای آرزو کردنم تنگ شده.
خیلی بده تو این سن دیگه هیچ آرزویی نکنی.
امروز این حسرت ندیدنت، این بغض نبودنت از صبح راه گلومو گرفته بود.
روزهای سیاه زودتر بگذر.باید بلند شم.حتما پشت این کوه ها، دریایی هست.
جاری میشم توی عمق آب تا زلال شوم
جاری میشم روی آتش درونم
خدایا دستم را بگیر.این بنده ات بدجوری حسرت توی دلم گذاشت و رفت.
تو دستمو بگیر تا این غصه درونم تموم بشه.
درباره این سایت